توطئه لشگر قدس در امريكا


سیاست تازۀ امریکا نسبت به رژیم ایران رسمیت می یابد
ماجرای توطئۀ لشگر قدس در خاک امریکا برای ترور سفیر عربستان در واشنگتن، مستقل از راست یا دروغ آن، چرخشی در سیاست امریکا نسبت به ایران را رسمیت می دهد. در هفتۀ گذشته، نخست دادستان کل امریکا لشگر قدس و رهبران رژیم را رسما متهم این توطئه شمرد. بعد هیلاری کلینتون اعلام کرد که امریکا تحریم های شدیدتری علیه ایران را اعمال خواهد کرد و از "جامعه بین المللی" هم می خواهد که چنین کند. و سرانجام شخص برک اوباما اعلام کرد که شواهد این توطئه را در اختیار دولت های بزرگ قرار داده تا اقدامات شدیدی را برای انزوای بین المللی ایران دنبال کنند، و افزود که برای تنبیه ایران از به کار گیری هیچ گزینه ای، یعنی حتی گزینۀ نظامی، روی گردان نیست. این آغاز سیاست تازه ای در قبال رژیم ایران است که طبعا ظرف همین سه چهار روز اخیر طراحی نشده است. بنا به اطلاعات فاش شده در مطبوعات امریکائی، کاخ سفید از اواخر بهار گذشته اطلاع داشت که اف.بی.آی. فرد ایرانی تباری را بمنزلۀ واسطه بین سپاه پاسداران و کارتل های مواد مخدر مکزیکی زیر نظر دارد، و دستکم از اوایل ماه سپتامبر، که وزارت دادگستری مظنون را به اتهام شرکت در توطئه برای ترور سفیر سعودی بازداشت کرد،

دولت امریکا کاملا در جریان پروندۀ این توطئه بوده است.(1) ولی فقیه سید علی خامنه ای، که دولت امریکا رسما اعلام کرده این توطئه با اطلاع و تأیید او بوده ، ماجرا را انکار کرده است. در مطبوعات امریکا نیز بحث بر سر واقعی یا ساختگی بودن توطئۀ ترور سفیر عربستان سعودی گرم است؛ هرچند منتقدانی که قصد چنین توطئه ای از جانب رژیم ایران را بعید می شمارند نیز می پذیرند که سپاه پاسداران، به یمن کنترل ورود تریاک از افغانستان به ایران (بنا به آمار خود رژیم 85 در صد کل تریاک توقیف شده در سطح جهان توسط ایران ضبط می شود)، اکنون مدتی است که تأمین کنندۀ تریاک برای کارتل های مواد مخدر مکزیکی است.(2) واقعیت ماجرا هرچه باشد، جایگاه سیاسی اتهام اخیر دولت امریکا به سپاه پاسداران و شخص خامنه ای را از تحقیق در راست یا دروغ اتهام توطئه نمی توان بازشناخت. همانطور که اهداف سیاسی کشمکش ایران و غرب را در یک دهۀ اخیر نمی شد از باریک شدن در "حق ایران" در دستیابی به انرژی هسته ای یا حقانیت تعابیر حقوقی مختلف از "معاهدۀ ان.پی.تی." تشخیص داد.(3) اکنون نیز، توطئه ترور سفیر سعودی علتی نیست که امریکا را به اتخاذ چنین موضع تعرضی ای نسبت به حکومت ایران سوق داده، بلکه مقامات دولت امریکا چنین توطئه ای را دست بالا موقعیت یا بهانۀ مناسبی برای رسمیت دادن به سمتگیری جدیدشان نسبت به حکومت ایران یافته اند. حتی پیش از اعلام کشف توطئۀ ترور سفیر سعودی نیز زمزمۀ تحریم بانک مرکزی ایران (که تجارت خارجی را برای ایران بسیار دشوار خواهد کرد) بلند شده بود. یا این خبر هم درز کرده بود که گزارش آتی آژانس بین المللی انرژی اتمی برنامۀ هسته ای ایران را واجد سمتگیری نظامی بازمی شناسد. همچنین چند هفته پیش احمدی نژاد، در آخرین سفرش به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل، پیشنهاد تازه ای برای مبادلۀ سوخت هسته ای برای نیروگاه تحقیقات پزشکی ایران در قبال خودداری ایران از تغلیظ اورانیوم بیش از 5 در صد را چند بار تکرار کرد، ولی با بی اعتنایی کامل مقامات امریکا روبرو شد. با طرح پروندۀ توطئه ترور سفیر عربستان در خاک امریکا، اکنون دولت امریکا مسألۀ انرژی هسته ایران را، که مدتهاست روکش دیپلماتیک کشمکش سیاسی ایران و دولت های غربی را شکل می داد، به تمامی دور می زند و توجیه سیاست تعرضی خود را از سابقه و پیچیدگی های پروندۀ هسته ای ایران قطع می کند. چه چیزی دولت امریکا را به اتخاذ این سیاست جدید سوق داده است؟
در پی ناکامی های نظامی دولت بوش در افغانستان و عراق، اوباما از جمله با وعدۀ انتخاباتی "توافق دیپلماتیک با ایران" ریاست جمهوری اش را آغاز کرد. قصد دستیابی به یک توافق بزرگ با حکومت ایران یک ضرورت عمومی سیاست جهانی امریکا در پی ناکامی نئوکان ها بود، و دولت اوباما در پی گیری این سیاست چنان جدی بود که، همگان به یاد داریم، حتی در گرماگرم تظاهرات اعتراضی در تهران در سال 1388، سکوت را بیش از حد قابل پذیرش برای افکار عمومی امریکا و جهان ادامه داد. چند ماه بعد، حتی توافقنامۀ هسته ای میان نمایندگان دولت احمدی نژاد و دولت های غربی امضا شد، و تنها زیر فشار تداوم جنبش توده ای در ایران، که به درستی سازش بزرگ با غرب را عاملی برای تشدید سرکوب در داخل می دید، این توافقنامه پذیرش "ذلت" لقب گرفت و خامنه ای ناچار از قبول آن سر باز زد. آنچه اوباما را (و نه فقط اوباما، بلکه سیاست خارجی امریکا را علی العموم) به ترک مسیر سازش با حکومت ایران و اعمال فشار جدی به آن ناگزیر می کند، تحولات بزرگ در عرصۀ سیاست جهان و منطقۀ خاورمیانه در هشت نه ماه گذشته است.
بروز انقلاب در کشورهای شمال افریقا و خاورمیانه به همۀ جهان نشان داده است که نظم اجتماعی و سیاسی تاکنونی متزلزل شده است و تغییر اجتناب ناپذیر است. مشخصا دولت امریکا با آغاز انقلاب مصر این واقعیت را پذیرفت که هم دوام رژیم های متحد به شکل سابق ناممکن شده است و هم نظام سیاسی منطقه ای خاورمیانه می رود تا به طور برگشت ناپذیری تغییر کند. نفس همین امر دولت امریکا را، و همۀ قدرت های امپریالیستی را، وا می دارد که اولا سیاست خود را با تغییرات اجتناب ناپذیر منطبق کنند، و ثانیا به هر وسیلۀ مقدور در پی مداخله جویی بر آیند و چه بر شکل گیری رژیم های تازه در این کشورها و چه بر شکل گیری نظام سیاسی منطقه ای تأثیر بگذارند. تشدید رقابت میان قدرت های امپریالیستی برای تأثیر گذاردن بر تحول انقلابی این کشورها به نوبۀ خود دولت امریکا را از اتخاذ سیاست جدید و فعالی در قبال منطقه خاورمیانه ناگزیر می کند. چرخش دولت امریکا از سیاست "توافق دیپلماتیک با ایران" اوباما در سال 2008 تا "انزوای بین المللی و تنبیه ایران" که اکنون به مناسبت یا به بهانۀ توطئه ترور از جانب لشگر قدس رسمیت می یابد، ضرورتی ناشی از تحولات بزرگ جهانی و منطقه ای است. این سیاست جدید چه اهدافی را دنبال می کند؟
اهداف سیاست تازۀ امریکا نسبت به ایران قطعا تأثیر گذاردن بر تحولات سیاسی بسیار محتمل آتی در خود ایران را در بر می گیرد، اما به نظر می رسد که دستکم هدف فوری سیاست امریکا بیش از آنکه تأثیر گذاردن بر سیر رویدادها در خود ایران باشد کل منطقۀ خاورمیانه را مد نظر دارد، و در ادامۀ مقاله تنها به همین مهمترین مولفه می پردازیم.
با سقوط مبارک یک پای اصلی نظام منطقه ای که موقعیت اسرائیل را تضمین می کرد قطع شد. در بحرین تنها با مداخلۀ نظامی عربستان بود که انقلاب به عقب رانده شد، و بازگشت امواج انقلابی کاملا محتمل است. در یمن اکنون علی عبدالله صالح به ناگزیر پذیرفته که خواهد رفت، بی آنکه خطوط اصلی چهرۀ رژیم آتی ابدا روشن باشد. در سوریه نیز، علیرغم روابط خصمانۀ امریکا و حکومت بعثی سوریه، نفس ناروشن بودن رژیم جایگزین موجب نگرانی فراوان اسرائیل از تداوم جنبش انقلابی است. انقلاب ها، حتی انقلاب های نیمه موفق و ناموفق، بنا به ذات خود نظام منطقه ای را متزلزل می کنند. در ده ماه گذشته، سیاست منطقه ای پیشین امریکا موضوعیت خود را تماما از دست داده است، بی آنکه امریکا سیاست جامع جدیدی را متناسب با اوضاع جدید دنبال کند. در چنین خلأیی، دو حکومت ارتجاعی بشدت متفاوت منطقه، عربستان و اسرائیل، بیش از هر رژیمی نگران نظام آتی منطقه ای هستند، و از آغاز جنبش های انقلابی در شمال افریقا و خاورمیانه ناگزیر بوده اند که سیاست های خود را بدون قرار گرفتن در متن سیاست عمومی ناموجود حامی اصلی خود، دولت امریکا، دنبال کنند. این امر، مثلا در مورد لشگرکشی عربستان به بحرین، و به ویژه در مورد سیاست منفی دولت نتانیاهو در قبال مذاکره با محمود عباس (دست نشاندۀ دیگر امریکا)، تا همین جا به دولت امریکا زیان سیاسی بسیاری رسانده است. امریکا ناگزیر از طرح و اتخاذ یک سیاست فعال در قبال منطقه خاورمیانه است.
از زاویۀ اعادۀ نظام امپریالیستی در خاورمیانه، تنها عامل ثبات بخش اکنون عروج دولت ترکیه به منزلۀ قدرت فائقۀ منطقه است؛ اما بدون اعمال قدرت امریکا در منطقه هیچ دلیلی وجود ندارد که دولت ترکیه تماما بمنزلۀ نایب دولت امریکا عمل کند و سیاست های مورد نظر امریکا را پیش ببرد. چرا که دولت ترکیه نیز جاه طلبی های منطقه ای خود را دارد، و با امتناع دولت های بزرگ اروپائی از پذیرش ترکیه در اتحاد اروپا، و به ویژه با بحران اقتصادی اروپا، اکنون جاه طلبی های ترکیه در خاورمیانه و فراتر از آن بشدت تقویت شده است. تأثیر رقابت امپریالیست ها را، که با تضعیف موقعیت امریکا در نظام امپریالیستی جهانی و بر متن بحران اقتصادی جهانی سرمایه داری تشدید شده است، در جای دیگری به تفصیل بررسی کرده ایم.(4) همۀ این عوامل، دولت امریکا را ناگزیر می کند که هرچه زودتر سیاست اثباتی فعالی را در خاورمیانه اتخاذ کند.
اهداف سیاست جدید دولت امریکا در قبال حکومت ایران را می باید در چنین متنی بررسی کرد. یک مولفۀ مهم چنین سیاستی، خنثی کردن ایران به منزلۀ یک مدعی قدرت فائقه در منطقه است. امریکا تنها وقتی می تواند امیدی به حفظ نفوذ خود در منطقۀ خاورمیانه داشته باشد که بتواند در شکل دادن به نظم جدید منطقه ای، و این یعنی تعیین قدرت فائقۀ منطقه ای، فعالانه نقش سیاسی و حتی نظامی ایفا کرده باشد. هدف فوری سیاست امریکا در قبال ایران، تضعیف قدرت اقتصادی و نظامی رژیم ایران تا به آن حد است که برای همۀ کشورهای منطقه آشکار شود ایران نخواهد توانست به منزلۀ یک قدرت منطقه ای عرض اندام کند. بدون چنین امری، امریکا امیدی به تأثیر گذاردن بر سیر رویدادهای انقلابی در کشورهای منطقه نمی تواند داشته باشد. بدون چنین امری امریکا نخواهد توانست دولت اسرائیل را، که در هراس از نفوذ سیاست های ایران در منطقه مدتهاست در قبال امریکا گردنکشی می کند و هر از گاه قصد خود به بمباران تأسیسات هسته ای ایران را اعلام می کند، کنترل کند. بدون چنین امری، امریکا نمی تواند مبتکر چنان راه حلی برای مسألۀ فلسطین باشد که هم موقعیت و امنیت اسرائیل را حفظ کند و هم بتواند رژیم های عرب را راضی کند؛ رژیم هایی که، حتی وقتی رژیم های جدیدی نیستند، بر متن خیزش تودۀ مردم عرب ناگزیر اند نسبت به افکار عمومی خود حساس باشند. از این رو، تصادفی نیست که سیاست جدید امریکا نسبت به رژیم ایران اکنون به مناسبت "توطئه ترور سفیر عربستان" رسمیت می یابد؛ یعنی در شکلی که تضاد رژیم ایران با عربستان را در محور خود دارد، و در ادامه و اتخاذ خود صفی از کشورهای عربی را در قبال ایران در منطقه شکل خواهد داد. بنا به همۀ اینها، سیاست جدید اعلام شدۀ دولت امریکا نسبت به حکومت ایران بسیار جدی است. دولت امریکا، در تلاش برای حفظ نفوذش بر منطقۀ خاورمیانه، که بیش از نیم قرن است منطقۀ نفوذ رسمی اش بوده است، ناگزیر است در شکل دادن به نظام جدید منطقه ای و سیر رویدادها در کشورهای مواجه با انقلاب مداخله کند. برخلاف ده سال گذشته، که کشمکش بر سر "پروندۀ هسته ای ایران" از هر دو سو بهانه ای برای تعیین میزان سهم ایران متناسب با قدرت واقعی او بود، این بار سیاست جدید با بهانۀ "توطئۀ ترور" تا تضعیف کامل قدرت اقتصادی و نظامی ایران ادامه خواهد یافت. نه فقط تحریم های اقتصادی سخت تر، که بنیۀ اقتصادی ایران را آشکارا تضعیف کند، بلکه حملات محدود نظامی نه فقط برای تخریب تأسیسات هسته ای، بلکه برای تضعیف اساسی قدرت نظامی ایران کاملا محتمل است.
مداخلۀ امریکا، و سایر قدرت های امپریالیستی، در منطقۀ خاورمیانه یک پدیدۀ قابل انتظار در دوران انقلابی است. این بحران جهانی اقتصاد سرمایه داری، و همزمان بحران نظام سیاسی امپریالیستی جهان است که در پایه ای ترین سطح موجد شرایط انقلابی در این کشورها بوده است. همانطور که در جای دیگری به تفصیل بررسی کرده ایم، اساسا مکانیزم انتقال بحران جهانی اقتصاد سرمایه داری به کشورهای پیرامونی، همچون کشورهای شمال افریقا و خاورمیانه، چیزی نیست جز تمامیت نظام اقتصاد-سیاسی امپریالیستی جهان.(5) از این زاویه، سیاست جدید دولت امریکا نسبت به رژیم ایران، با تحریم های اقتصادی شدید و فشار سیاسی و حتی نظامی، یک مکانیزم مشخص انتقال بحران جهانی سرمایه داری به کشوری مثل ایران است. فشار سیاست جدید امریکا بحران را در ایران گسترش می دهد.
در نخستین گام، تشدید تحریم اقتصادی بیشک زندگی تودۀ مردم ایران را دشوارتر از آنچه هست خواهد کرد. از لحاظ سیاسی، پی آمد سیاست تعرضی جدید امریکا نسبت به رژیم ایران آشفتگی در حکومت را دامن می زند و بحران حکومتی را تشدید می کند. اکنون باید روشن باشد که بحران حکومتی ایران نه مولود جدال جناح "اصلاح طلب" و "اصول گرا"، بلکه ناشی از ناتوانی حکومت اسلامی ایران در مواجه با بحران سرمایه داری است، که به نوبۀ خود تجزیۀ مداوم بدنۀ رژیم به جناح ها را سبب شده است. راه حل مشترک همۀ جناح های رژیم ایران برای مقابله با بحران اقتصاد ایران، تلاش برای تحمیل خود به قدرت های بزرگ جهانی و دولت های منطقه بمنزلۀ قدرت فائقۀ منطقه ای بوده است؛ تا به یمن این جایگاه سیاسی بتوانند موقعیت اقتصادی ممتازی در بازار جهانی بیابند و بن بست اقتصاد ایران را پایان دهند. نه فقط بحران جهانی سرمایه داری اکنون چشم انداز ادغام در بازار جهانی را تیره کرده است، بلکه در دو سه سال گذشته، نخست با خیزش توده ای در ایران، و سپس با انفجار انقلابی در کشورهای عربی، شانس حکومت ایران برای ایفای نقش قدرت فائقۀ منطقه ای بشدت کاهش یافته است. فشار جدید و جدی سیاست امریکا، موجب واگرایی بیشتر در میان نهادها و مسولان و سران رژیم در عرضۀ راه برون رفت از بحران خواهد شد و بحران حکومتی را به طور کیفی تشدید خواهد کرد.(6) بر متن تشدید بحران حکومتی، امکان خیزش انقلابی تودۀ کارگران و زحمتکشان بیش از پیش گشوده می شود؛ و پیروزی انقلاب کارگران و زحمتکشان تنها راه غلبه بر تضییقات اقتصادی ای است که بحران سرمایه داری و تشدید تحریم های امپریالیستی بر تودۀ تهیدست تحمیل می کند.
زیرنویس ها:
1) Joby Warrick, ”Investigators initially doubted plot had Iran ties”, October 12 2011, http://www.washingtonpost.com/blogs/checkpoint-washington/post/us-initially-doubted-plot-had-iran-ties/2011/10/12/gIQA2HUdfL_blog.html?hpid=z1
2) برای نمونه هایی از شک در واقعی بودن این توطئه نگاه کنید به مقالات مربوط به این ماجرا در سایت www.counterpunch.org ؛ در مورد فروش مواد مخدر از جانب سپاه پاسداران به کارتل های مکزیکی نگاه کنید به:
Gareth Porter, "More Sting than Plot", Counterpunch, 14-16 October 2011, http://www.counterpunch.org/2011/10/14/more-sting-than-plot 3) در این مورد نگاه کنید به، ایرج آذرین، "بحران هسته ای، آیندۀ رژیم اسلامی، و آیندۀ اپوزیسیون ایران"، بارو، شمارۀ 22، اردیبهشت 1385.
4) نگاه کنید به، ایرج آذرین، "کهنه و تازۀ امپریالیسم در لیبی"، به پیش، شمارۀ 67، 20 شهریور 1390.
5) نگاه کنید به، "ایران در عصر بحران و انقلاب"، بارو، شمارۀ 25، اسفندماه 1389. ،
6) برای تفصیل این نکات نگاه کنید به مرجع پیشین، به ویژه ص 24-21، ص 34-32.
به نقل از به پیش! شماره 68، شنبه 30 مهر 1390، 22 اکتبر 2011